امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Unpaid

ˌʌnˈpeɪd ˌʌnˈpeɪd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective C1
پرداخت‌نشده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The employee filed a complaint about their unpaid wages.
- این کارمند برای دستمزد پرداخت‌نشده‌اش شکایت کرد.
- An unpaid debt can cause financial stress.
- بدهی پرداخت‌نشده می‌تواند باعث استرس مالی شود.
adjective C1
بدون حقوق، بدون دستمزد، بدون پول
- She refused to continue with the unpaid internship.
- او از ادامه‌ی کارآموزی بدون حقوق خودداری کرد.
- She felt undervalued for the unpaid work she did for the community.
- او احساس می‌کرد به‌خاطر کار بدون دستمزدی که برای جامعه انجام می‌داد، کم‌ارزش شده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unpaid

  1. adjective free, voluntary
    Synonyms:
    contributed donated due freewilled gratuitous honorary unindemnified unrewarded unsalaried volunteer
    Antonyms:
    paid
  1. adjective not settled; taken without remuneration
    Synonyms:
    delinquent due in arrears mature not discharged outstanding overdue owing past due payable undefrayed unliquidated unsettled
    Antonyms:
    paid settled

ارجاع به لغت unpaid

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unpaid» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unpaid

لغات نزدیک unpaid

پیشنهاد بهبود معانی