Unseasoned
ˌʌnˈsiːzənd
ˌʌnˈsiːzənd
آخرین به‌روزرسانی:
معنی‌ها
adjective
عمل نیامده، نرسیده، پرداخت‌نشده، جانیافتاده
adjective
بی‌تجربه، خام‌دست، از کار در نیامده، سرد و گرم روزگار را نچشیده
مترادف و متضاد unseasoned
-
adjective Lacking experience and the knowledge gained from itSynonyms:green raw untried inexperienced inexpert bland callow uninitiate unsalted untested uninitiated unpracticed immature unversed untrained youngAntonyms:seasoned
ارجاع به لغت unseasoned
از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوه‌ی رفرنس‌دهی:
کپی
معنی لغت «unseasoned» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unseasoned
لغات نزدیک unseasoned
- - unsearchable
- - unseasonable
- - unseasoned
- - unseat
- - unsecured