امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Unspoken

ʌnˈspoʊkən ʌnˈspəʊkn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
ناگفته، بیان‌نشده، اظهارنشده، ابرازنشده، مسکوت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- His feelings for Taraneh remained unspoken.
- احساسات او نسبت به ترانه ناگفته باقی ماند.
- The artist captured the unspoken emotions of the people in her painting.
- این هنرمند احساسات مسکوت جمعیت را در نقاشی خود به تصویر کشید.
adjective
تلویحی، ناگفته، غیرصریح، نانوشته، ضمنی (آنچه که بدون بیان مستقیم درک یا ابراز می‌شود.)
- The unspoken rules of the game were understood by all.
- قوانین نانوشته‌ی بازی برای همه قابل درک بود.
- Their unspoken agreement was evident in their synchronized movements.
- توافق تلویحی آن‌ها در حرکات هماهنگشان مشهود بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد unspoken

  1. adjective something that is not expressed in words or not articulated verbally. It can indicate feelings, thoughts, or agreements that are understood or felt but not explicitly stated

ارجاع به لغت unspoken

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unspoken» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unspoken

لغات نزدیک unspoken

پیشنهاد بهبود معانی