امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

View

vjuː vjuː
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    viewed
  • شکل سوم:

    viewed
  • سوم‌شخص مفرد:

    views
  • وجه وصفی حال:

    viewing
  • شکل جمع:

    views

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable B1
نما، دید، منظره، چشم‌انداز، دورنما

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- There were no ships in view.
- هیچ کشتی‌ای دیده نمی‌شد.
- the view of the city from my window
- منظره‌ی شهر از پنجره‌ی من
- In spring, Damavand presents a beautiful view.
- در بهار، دماوند دورنمای زیبایی را ارائه می‌دهد.
- in the public view
- در ملأعام (در انظار عمومی)
noun countable
نظر، نظریه، عقیده، قضاوت، برداشت، نگرش، دیدگاه، رای، درک، فهم، ادراک، دریافت
- A tree caught my view.
- درختی نظر مرا جلب کرد.
- to express one's views
- نظریات خود را بیان کردن
- He is not guilty in my view.
- به نظر من او گناهکار نیست.
- my government's view of this crisis
- برداشت دولت اینجانب از این بحران
- an imperfect view of parliamentary procedures
- دریافت ناقصی از شیوه‌های پارلمانی
noun
بررسی، ورانداز
- a close view of all the details
- بررسی دقیق کلیه‌ی جزئیات
- a view of German literature
- بررسی ادبیات آلمان
noun
تصویر
- a view of a local church
- تصویری از یک کلیسای محلی
noun
(in view of) به‌دلیل
verb - transitive
تماشا کردن، نگریستن، نظر افکندن، نگاه کردن، نظر کردن
- to view the future with fear
- با واهمه به آینده نگاه کردن
- Khaghani viewed the ruins and shook his head.
- خاقانی به خرابه‌ها نظر افکند و سر خود را تکان داد.
- to have a view to bettering one's condition
- بهتر کردن وضع خود را در نظر قرار دادن
verb - transitive
بررسی کردن، رسیدگی کردن، بازرسی کردن، بازبینی کردن، ملاحظه کردن
- to view applications for membership
- به درخواست‌نامه‌های عضویت رسیدگی کردن
- to view the records
- سوابق امر را رسیدگی کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد view

  1. noun something that is seen
    Synonyms: appearance, aspect, composition, contour, design, field of vision, glimpse, illustration, landscape, look, opening, outline, outlook, panorama, perspective, picture, prospect, range of vision, representation, scene, seascape, show, sight, spectacle, stretch, tableau, vision, vista, way
  2. noun examination
    Synonyms: analysis, audit, check, contemplation, display, eyeball, flash, gander, inspection, lamp, look, look-see, perlustration, review, scan, scrutiny, sight, slant, squint, survey, viewing
  3. noun belief
    Synonyms: attitude, close-up, concept, conception, consideration, conviction, deduction, eye, feeling, impression, inference, judgment, judgment call, mind, notion, opinion, persuasion, point of view, say-so, sentiment, slant, thought, twist, two cents’ worth, value judgment, way of thinking
  4. verb look at
    Synonyms: beam, behold, canvass, check out, check over, consider, contemplate, descry, dig, discern, distinguish, eagle eye, espy, examine, explore, eye, feast eyes on, flash, gaze, get a load of, inspect, lay eyes on, mark, notice, observe, perceive, pipe, read, regard, rubberneck, scan, scope, scrutinize, see, set eyes on, spot, spy, stare, survey, take in, watch, witness
    Antonyms: ignore
  5. verb believe
    Synonyms: account, consider, deem, judge, look on, reckon, regard, think about
    Antonyms: disbelieve, mistrust

Collocations

Idioms

  • a bird's eye view

    نظر کلی، دید اجمالی

  • in view

    1- مد‌نظر، مورد‌بررسی، تحت مطالعه 2- جلو چشم، در معرض دید 3- هدف

  • in view of

    به‌خاطر، به‌دلیل، نظر به اینکه، با توجه به اینکه، با امعان نظر به، با در نظر گرفتن

  • take a dim (or poor) view of

    نظر مساعد نداشتن (نسبت به چیزی)، بدبین بودن

  • with a view to

    1- به این قصد که، به این منظور که 2- به این امید که

لغات هم‌خانواده view

ارجاع به لغت view

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «view» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/view

لغات نزدیک view

پیشنهاد بهبود معانی