امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Virtual Reality

    ˌvɜːrtʃuəl riˈælət̬i ˌvɜːtjuəl riˈælɪti
    آخرین به‌روزرسانی:

    توضیحات

    مخفف این واژه VR است.

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun uncountable B2
    تکنولوژی واقعیت مجازی (شبیه‌سازی تصویر سه‌بعدی ساخته‌شده توسط کامپیوتر که فرد با استفاده از دستگاه‌های الکترونیکی می‌تواند آن را تجربه کند)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    - Many companies are investing in virtual reality to create new and exciting experiences for customers.
    - بسیاری از شرکت‌ها روی واقعیت مجازی سرمایه‌گذاری می‌کنند تا تجربیات جدید و هیجان‌انگیزی را برای مشتریان خلق کنند.
    - Virtual reality is a technology that simulates a computer-generated environment.
    - واقعیت مجازی فناوری‌ای است که محیط تولیدشده توسط کامپیوتر را شبیه‌سازی می‌کند.
    - Virtual reality can be used for therapeutic purposes, such as helping patients with anxiety disorders face their fears in a safe and controlled environment.
    - از واقعیت مجازی می‌توان برای اهداف درمانی مانند کمک به بیماران مبتلا به اختلالات اضطرابی در مواجهه با ترس‌های خود، در محیطی امن و کنترل‌شده استفاده کرد.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد virtual reality

    1. noun computer simulation
      Synonyms: artificial intelligence, cyberspace, simulated 3-D environment, VR

    ارجاع به لغت virtual reality

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «virtual reality» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/virtual-reality

    لغات نزدیک virtual reality

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند