امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Vital

ˈvaɪtl ˈvaɪtl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more vital
  • صفت عالی:

    most vital

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
وابسته به زندگی یا زنده ماندن، حیاتی، زیستی، واجب، اساسی، اصلی، مهم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- Economic stability is vitally important.
- ثبات اقتصادی اهمیت حیاتی دارد.
- vital energy
- انرژی زیستی
- vital organs
- اندام‌های حیاتی
- the vital rays of the sun
- اشعه‌ی جان‌بخش خورشید
- Fuel is a vital commodity.
- سوخت کالای بسیار مهمی است.
adjective
پرشور، سرزنده، بانشاط
- a vital personality
- شخصیت پرنشاط
adjective
جان‌فرسا، مهلک، جانگیر
- a vital wound
- زخم مهلک
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد vital

  1. adjective essential
    Synonyms:
    basic bottom-line cardinal coal-and-ice constitutive critical crucial decisive fundamental heavy imperative important indispensable integral key life-or-death meaningful meat-and-potatoes name name-of-the-game necessary needed nitty-gritty prerequisite required requisite significant underlined urgent
    Antonyms:
    inessential insignficant trivial unimportant
  1. adjective lively
    Synonyms:
    animated dynamic energetic forceful lusty red-blooded spirited strenuous vibrant vigorous vivacious zestful
    Antonyms:
    dull sluggish
  1. adjective alive
    Synonyms:
    animate animated breathing generative invigorative life-giving live living quickening
    Antonyms:
    dead

ارجاع به لغت vital

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «vital» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/vital

لغات نزدیک vital

پیشنهاد بهبود معانی