امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Wanting

ˈwɒːn- / / ˈwɑːn- ˈwɒntɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    wanted
  • شکل سوم:

    wanted
  • سوم‌شخص مفرد:

    wants

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective preposition
فاقد، بدون

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a shirt with some buttons wanting
- پیراهنی که برخی دکمه‌های آن افتاده است.
- a watch wanting a minute hand
- ساعتی که دقیقه‌شمار ندارد.
adjective preposition
ناقص، دارای کمبود، دارای کسری، دارای کاستی
- The gold was weighed and found wanting.
- طلا را کشیدند و معلوم شد کسری دارد.
- a year wanting a week
- یک سال یک هفته کم
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wanting

  1. adjective lacking, inadequate
    Synonyms:
    absent away bankrupt bereft burned out cooked cut off defective deficient deprived destitute devoid disappointing empty failing faulty gone half-baked imperfect incomplete in default inferior less minus missing needed not good enough not up to par omitted out of gas patchy poor scant scanty scarce short shy sketchy substandard too little too late unfulfilled unsound
    Antonyms:
    adequate perfect satisfactory sufficient

Collocations

ارجاع به لغت wanting

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wanting» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wanting

لغات نزدیک wanting

پیشنهاد بهبود معانی