با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Warden

ˈwɔːrdn ˈwɔːdn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    wardens

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
سرپرست، ولی، رئیس، ناظر، نگهبان، قراول، ناظر، بازرس
- game warden
- شکاربان
- fire warden
- رئیس آتش‌نشانی
- warden of the mint
- (انگلیس) سرپرست ضرابخانه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد warden

  1. noun person who guards and manages
    Synonyms: administrator, bodyguard, caretaker, curator, custodian, deacon, dogcatcher, gamekeeper, governor, guard, guardian, jailer/jailor, janitor, keeper, officer, overseer, prison head, ranger, skipper, superintendent, watchdog, watchkeeper
    Antonyms: prisoner

ارجاع به لغت warden

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «warden» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/warden

لغات نزدیک warden

پیشنهاد بهبود معانی