امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Waver

ˈweɪvər ˈweɪvə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive
متزلزل شدن، فتور پیدا کردن، دو دل بودن، تردید پیدا کردن، تبصره قانون، نوسان کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The feather wavered to the ground.
- پر چرخ زنان بر زمین افتاد.
- We wavered so much that somebody else bought the house.
- آن‌قدر تردید کردیم تا یک نفر دیگر خانه را خرید.
- Her faith in God never wavered.
- ایمان او به خدا هرگز متزلزل نشد.
- Her voice wavered with anger.
- صدایش از خشم می‌لرزید.
- the wavering light of the candle
- نور لرزان شمع
- Her temper wavered between joy and gloom.
- خلق او بین شادی و حزن در نوسان بود.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد waver

  1. verb shift back and forth; be indecisive
    Synonyms:
    be irresolute be unable to decide blow hot and cold change deliberate dilly-dally dither falter flicker fluctuate halt hedge hem and haw hesitate oscillate palter pause pussyfoot around quiver reel run hot and cold seesaw shake stagger sway teeter totter tremble trim undulate vacillate vary waffle wave weave whiffle wobble yo-yo

ارجاع به لغت waver

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «waver» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/waver

لغات نزدیک waver

پیشنهاد بهبود معانی