امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Wayward

ˈweɪwərd ˈweɪwəd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
خودسر، خودرأی، نافرمان، متمرد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- a wayward child
- بچه‌ی خودسر
- wayward fate
- سرنوشت غدار
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wayward

  1. adjective contrary, unmanageable
    Synonyms:
    aberrant arbitrary balky capricious changeable contumacious cross-grained delinquent disobedient disorderly errant erratic fickle flighty fractious froward headstrong immoral inconstant incorrigible insubordinate intractable mulish obdurate obstinate ornery perverse rebellious recalcitrant refractory restive self-indulgent self-willed stubborn uncompliant undependable ungovernable unpredictable unruly unstable variable whimsical willful
    Antonyms:
    controllable manageable obedient

ارجاع به لغت wayward

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wayward» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wayward

لغات نزدیک wayward

پیشنهاد بهبود معانی