امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Wealth

welθ welθ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable B2
توانگری، دارایی، ثروت، مال، تمول، وفور، زیادی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Her wealth is estimated at 5 million dollars.
- دارایی او را پنج میلیون دلار برآورد کرده‌اند.
- How did you acquire your wealth?
- ثروت خود را چگونه به‌دست آوردی؟
- a man of wealth
- مرد ثروتمند
- Her book contains a wealth of historical details.
- کتاب او حاوی جزئیات تاریخی فراوانی است.
- a wealth of interesting ideas
- وفور عقاید جالب
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wealth

  1. noun money, resources
    Synonyms:
    abundance affluence assets belongings bounty cache capital cash clover commodities copiousness cornucopia dough estate fortune funds gold goods hoard holdings lap of luxury long green lucre luxuriance luxury means opulence pelf plenitude plenty possessions profusion property prosperity prosperousness revenue riches richness security stocks and bonds store substance substantiality treasure velvet worth
    Antonyms:
    lack need poverty want

ارجاع به لغت wealth

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wealth» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wealth

لغات نزدیک wealth

پیشنهاد بهبود معانی