با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Wearing

ˈwerɪŋ ˈweərɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
خسته‌کننده
- After a wearing journey, he finally arrived at his destination.
- پس از سفری خسته‌کننده، سرانجام به مقصدش رسید.
- The repetitive tasks at work are wearing.
- کارهای تکراری در محل کار خسته‌کننده هستند.
adjective
پوشیدنی
- The new smartwatch is a popular wearing gadget.
- این ساعت هوشمند جدید ابزار پوشیدنی محبوبی است.
- I'm not a fan of wearing gadgets.
- طرفدار ابزارهای پوشیدنی نیستم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wearing

  1. adjective Causing fatigue
    Synonyms: exhausting, tiring, wearying, draining, nerve-racking, jolting, hard, difficult, fatiguing, long, endless, discomforting, upsetting
    Antonyms: stimulating, invigorating, bracing

Idioms

  • wearing blinkers

    ناآگاه به جوانب کار یا موضوع، غافل

لغات هم‌خانواده wearing

ارجاع به لغت wearing

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wearing» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wearing

لغات نزدیک wearing

پیشنهاد بهبود معانی