امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Wedded

ˈwedɪd ˈwedɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    wed
  • شکل سوم:

    wed
  • سوم‌شخص مفرد:

    weds
  • وجه وصفی حال:

    wedding

معنی‌ها و نمونه‌جمله

adjective
ازدواج کرده، زن و شوهر (شده)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
adjective
وابسته به ازدواج، ازدواجی، زن و شوهری، (همسر) قانونی
adjective
وابسته، بسیار علاقه‌مند
- He is wedded to his job.
- خیلی به شغلش دلبستگی دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wedded

  1. adjective Of, relating to, or typical of marriage
    Synonyms:
    married conjugal connubial hymeneal espoused marital wed matrimonial nuptial in holy matrimony spousal
  1. verb Marry
    Synonyms:
    united married linked joined connected yoked tied unified merged melded coupled hitched conjugated espoused conjoined concreted eloped compounded combined coalesced blended
    Antonyms:
    divorced
  1. verb Perform a marriage ceremony
    Synonyms:
    married hitched spliced espoused mated tied conjoined
    Antonyms:
    separated divided

ارجاع به لغت wedded

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wedded» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wedded

لغات نزدیک wedded

پیشنهاد بهبود معانی