امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Whack

wæk wæk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    whacked
  • شکل سوم:

    whacked
  • سوم‌شخص مفرد:

    whacks
  • وجه وصفی حال:

    whacking

معنی و نمونه‌جمله

noun verb - transitive interjection
صدای کتک زدن، صدای اصطکاک، صدای ضربت، ضربت، سهم،زدن، محکم زدن، تسهیم کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- I gave the thief a whack on the head with a tennis racket.
- با راکت تنیس ضربه‌ی محکمی به سر سارق زدم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد whack

  1. noun hit
    Synonyms:
    bang bash bat beat belt biff box buffet clobber clout crack cuff ding lambaste nail rap slap slug smack smash sock strike thrash thump thwack wallop wham
  1. noun try, attempt
    Synonyms:
    bash crack fling go pop shot slap stab turn whirl

Phrasal verbs

  • whack off

    1- (عامیانه) با ضربه از هم جدا کردن یا کندن یا در آوردن 2- (عامیانه - زننده) جلق زدن

Collocations

  • have (or take) a whack at

    1- ضربه را به‌سوی کسی هدف‌گیری کردن، ضربه حواله کردن 2- (به کار دشواری) پرداختن، (ضرب شست خود را) آزمودن

Idioms

  • at a whack

    (عامیانه) یکباره، بی‌مقدمه، بی‌درنگ، بی‌پروا

  • have (or take) a whack at

    1- ضربه را به‌سوی کسی هدف‌گیری کردن، ضربه حواله کردن 2- (به کار دشواری) پرداختن، (ضرب شست خود را) آزمودن

  • out of whack

    (عامیانه) نیازمند تعمیر (یا درمان)، خراب، نابه‌سامان

ارجاع به لغت whack

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «whack» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/whack

لغات نزدیک whack

پیشنهاد بهبود معانی