امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Whirl

wɜːrl wɜːl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    whirled
  • شکل سوم:

    whirled
  • سوم‌شخص مفرد:

    whirls
  • وجه وصفی حال:

    whirling
  • شکل جمع:

    whirls

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive
دور خود چرخیدن، چرخیدن، چرخ زدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- be in a whirl
- (فکر، دهن) پریشان بودن، آشفته بودن
- give something a whirl
- (محاوره) چیزی را امتحان کردن، دستی به چیزی زدن
verb - intransitive
به‌سرعت حرکت کردن، به‌سرعت عبور کردن
verb - intransitive
(سر) گیج رفتن، به دوار افتادن
- my mind is still whirling
- هنوز گیج‌گیجی می‌خورم، هنوز گیج و ویجم
verb - transitive
دور خود چرخاندن، چرخاندن، (طناب) پیچاندن
verb - transitive
به‌سرعت بردن، به‌سرعت عبور دادن
noun
چرخش، حرکت دورانی
noun
کار سریع، فعالیت شدید
- a whirl of activity
- فعالیت شدید، کار سریع
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد whirl

  1. noun spin, revolution
    Synonyms:
    circle circuit circulation circumvolution flurry gyration gyre pirouette reel roll rotation round surge swirl turn twirl twist wheel whir whirlpool
  1. noun commotion, confusion
    Synonyms:
    ado agitation bustle clatter daze dither ferment flurry fluster flutter furor fuss hubbub hurly-burly hurry merry-go-round moil pother round ruction rush series spin stir storm succession tempest tumult turbulence uproar whirlwind
    Antonyms:
    calm peace
  1. noun attempt
    Synonyms:
    bash crack fling go pop shot slap stab try whack
  1. verb spin around
    Synonyms:
    circle eddy gyrate gyre pirouette pivot purl reel revolve roll rotate swirl swoosh turn turn around twirl twist wheel whir
    Antonyms:
    straighten

ارجاع به لغت whirl

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «whirl» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/whirl

لغات نزدیک whirl

پیشنهاد بهبود معانی