با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Whiten

ˈwaɪtn ˈwaɪtn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    whitened
  • شکل سوم:

    whitened
  • سوم شخص مفرد:

    whitens
  • وجه وصفی حال:

    whitening

معنی و نمونه‌جمله

adverb
سفیدکردن، سفیدشدن
- a toothpaste that whitens the teeth
- خمیردندانی که دندان‌ها را سفید می‌کند
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد whiten

  1. verb make or become extremely pale
    Synonyms: blanch, bleach, blench, chalk, decolor, decolorize, dull, etiolate, fade, frost, grizzle, lighten, pale, silver, turn pale, white, whitewash
    Antonyms: blacken, darken, dirty

لغات هم‌خانواده whiten

ارجاع به لغت whiten

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «whiten» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/whiten

لغات نزدیک whiten

پیشنهاد بهبود معانی