امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Winch

wɪntʃ wɪntʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    winched
  • شکل سوم:

    winched
  • سوم‌شخص مفرد:

    winches
  • وجه وصفی حال:

    winching
  • شکل جمع:

    winches

معنی

noun verb - transitive verb - intransitive
(در بافندگی)استوانه تارکشی نخ، (مکانیک) دستگیره چرخ جراثقال، پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن به‌کار رود، هندل، باچرخ یا دستگیره کشدن، دوار،گردان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد winch

  1. noun Lifting device consisting of a horizontal cylinder turned by a crank on which a cable or rope winds
    Synonyms:
    windlass

ارجاع به لغت winch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «winch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/winch

لغات نزدیک winch

پیشنهاد بهبود معانی