امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Winding

ˈwaɪndɪŋ ˈwaɪndɪŋ ˈwaɪndɪŋ ˈwaɪndɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    wound
  • شکل سوم:

    wound
  • سوم‌شخص مفرد:

    winds

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun B2
پیچاپیچ، پیچاندن، چیزی که پیچ می‌خورد، مارپیچی، رودپیچ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- the winding of thread on a spool
- پیچاندن نخ به دور قرقره
- Parviz knows all the windings of the cave.
- پرویز به همه‌ی پیچ‌و‌خم‌های غار آشنا است.
- a winding staircase
- پلکان مارپیچ
- a winding river
- یک رودخانه‌ی پرپیچ‌و‌خم
- o, you, useless winding stomach ...
- ای شکم بی‌هنر پیچ‌پیچ ...
- all the windings of a corrupt bureaucracy
- همه‌ی پیچ‌و‌خم‌های یک دستگاه اداری فاسد
- the windings on an electric coil
- سیم دور کویل برق
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد winding

  1. adjective bending, turning
    Synonyms:
    ambiguous anfractuous circuitous convoluted crooked curving devious flexuous gyrating indirect intricate involved labyrinthine mazy meandering roundabout serpentine sinuous snaky spiraling tortuous twisting wriggly zigzag
    Antonyms:
    straight unbent

ارجاع به لغت winding

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «winding» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/winding

لغات نزدیک winding

پیشنهاد بهبود معانی