امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Winkle

ˈwɪŋkl ˈwɪŋkl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun verb - transitive
چشمک زدن، جابه‌جا کردن، حلزون خوراکی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد winkle

  1. noun Edible marine gastropod
    Synonyms:
    periwinkle
  1. verb Gleam or glow intermittently
    Synonyms:
    twinkle flash blink wink scintillate
  1. verb Remove or displace from a position
    Synonyms:
    winkle-out

ارجاع به لغت winkle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «winkle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/winkle

لغات نزدیک winkle

پیشنهاد بهبود معانی