امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Woken

ˈwoʊkn ˈwəʊkən
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • مصدر:

    wake
  • گذشته‌ی ساده:

    woke
  • سوم‌شخص مفرد:

    wakes
  • وجه وصفی حال:

    waking

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive A1
قسمت سوم فعل Wake

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- The baby woken from his nap crying.
- بچه با گریه از خواب بیدار شد.
- She woken her sister up with a gentle shake.
- خواهرش را با یک تکان آرام از خواب بیدار کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد woken

  1. verb To begin to comprehend
    Synonyms:
    grasped seen noticed
  1. verb Arouse or excite feelings and passions
    Synonyms:
    wakened awakened roused shaken stirred prodded awoken aroused waved het nudged watched understood trailed tracked stimulated serviced ignited revived freshened excited called arisen inflamed
    Antonyms:
    dissuaded discouraged
  1. verb Cause to become awake or conscious
    Synonyms:
    stirred aroused arisen roused wakened risen awakened awoken
    Antonyms:
    slept napped

ارجاع به لغت woken

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «woken» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/woken

لغات نزدیک woken

پیشنهاد بهبود معانی