با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Womb

wuːm wuːm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    wombs

معنی و نمونه‌جمله

noun countable
آبسته، زهدان، بچه‌دان، رحم، شکم، بطن، پروردن
- That university become the womb of new scientific ideas.
- آن دانشگاه زادگاه عقاید نوین علمی شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد womb

  1. noun A hollow muscular organ in the pelvic cavity of females; contains the developing fetus
    Synonyms: uterus, female cavity, prenatal chamber, organ, belly

Idioms

  • from the womb to the tomb

    از بطن مادر تا دل خاک، از تولد تا مرگ، از آغاز تا پایان

ارجاع به لغت womb

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «womb» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/womb

لغات نزدیک womb

پیشنهاد بهبود معانی