امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Wonder

ˈwʌndər ˈwʌndə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    wondered
  • شکل سوم:

    wondered
  • سوم‌شخص مفرد:

    wonders
  • وجه وصفی حال:

    wondering
  • شکل جمع:

    wonders

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive B1
کنجکاو بودن، جویا بودن، در عجب بودن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- He wondered who it was.
- نمی‌دانست که آن شخص کی بود.
- I wonder why he hasn't answered.
- نمی‌دانم چرا جواب نداده است.
- I wonder who will buy the house.
- کنجکاو هستم که چه کسی خانه را خواهد خرید.
verb - intransitive
شگفت‌زده شدن، حیرت‌زده شدن، تعجب کردن
- We wondered at the speed with which he wrote.
- سرعت او در نگارش ما را متحیر کرد.
noun countable
شگفتی، تعجب، حیرت، معجزه
- to be filled with wonder
- غرق در شگفتی شدن
- It is a wonder he wasn't killed in the accident.
- تعجب‌آور است که در تصادف کشته نشد.
- to look at something in wonder
- با تعجب به چیزی نگاه کردن
- When I saw his face my wonder increased.
- وقتی که صورت او را دیدم، شگفتی من بیشتر شد.
- He performed wonders such as moving stones.
- او کارهای خارق‌العاده‌ای می‌کرد؛ برای‌ مثال به حرکت درآوردن سنگ.
- Our union will accomplish wonders.
- اتحاد ما معجزه خواهد کرد.
- the wonders of creation
- عجایب خلقت
- the pyramids and other wonders of Egypt
- اهرام و دیگر عجایب مصر
- the wonder of God's love
- اعجاز محبت خداوند
- It's a wonder that he is so strong even though he is ninety.
- شگفت‌انگیز است که باوجود نود‌سالگی اینقدر پرزور است.
- It's a wonder that he still won.
- شگفت‌انگیز است که باوجود همه‌ی این‌ها برنده شد.
- No wonder he is sad; his brother died recently.
- تعجبی ندارد که او غمگین است؛ برادرش اخیراً فوت کرده است.
نمونه‌جمله‌های بیشتر
adjective
شگرف، حیرت‌انگیز، غریب، شگفت‌انگیز
- a wonder drug
- داروی معجزه‌آسا
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wonder

  1. noun amazement
    Synonyms:
    admiration astonishment awe bewilderment concern confusion consternation curiosity doubt fascination fear incredulity jar jolt marveling perplexity perturbation puzzlement reverence shock skepticism start stupefaction stupor surprise suspicion uncertainty wondering wonderment
    Antonyms:
    expectation
  1. noun something that is amazing
    Synonyms:
    act of God curiosity cynosure freak marvel miracle nonpareil oddity phenomenon portent prodigy rara avis rarity sensation sight spectacle stunner wonderment
  1. verb doubt; ponder
    Synonyms:
    ask oneself be curious be inquisitive conjecture disbelieve inquire meditate puzzle query question speculate think
    Antonyms:
    believe know
  1. verb be amazed
    Synonyms:
    admire be astonished be awestruck be confounded be dumbstruck be fascinated be flabbergasted be startled be taken aback boggle gape gawk look aghast marvel stare
    Antonyms:
    anticipate expect

Collocations

  • be a wonder

    اعجاب‌انگیز بودن، معجزه بودن، شگفت‌آور بودن

  • no wonder

    پس بیخود نیست که، تعجبی ندارد (که)، عجب نیست

Idioms

  • do wonders for

    (به مراتب) بهتر کردن، بهبود بخشیدن

لغات هم‌خانواده wonder

  • verb - intransitive
    wonder

ارجاع به لغت wonder

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wonder» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wonder

لغات نزدیک wonder

پیشنهاد بهبود معانی