با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Yard

jɑːrd jɑːd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    yards

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
یارد (۳۶ اینچ یا ۳ فوت)، حیاط (محوطه یا میدان)، محصور کردن، انبار کردن (در حیاط)، واحد مقیاس طول انگلیسی معادل ۰/۹۱۴۴ متر
- the front yard of my house
- حیاط جلو خانه‌ی من
- a churchyard
- محوطه‌ی کلیسا
- a farmyard
- چهار دیواری مزرعه
- a prison yard
- حصار زندان
- a lumber yard
- فروشگاه الوار
- shipyard
- کارگاه کشتی‌سازی
- a railway yard
- تعمیرگاه راه آهن
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد yard

  1. noun grassy area around a structure
    Synonyms: backyard, barnyard, clearing, close, corral, court, courtyard, enclosure, fold, garden, grass, lawn, lot, patch, patio, playground, quadrangle, terrace

Collocations

Idioms

ارجاع به لغت yard

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «yard» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/yard

لغات نزدیک yard

پیشنهاد بهبود معانی