امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

بدهی به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

قرض، دین

فونتیک فارسی

bedehi
اسم
debt, money owed, being in the red, indebtedness, debit, liability, score

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

- ناصر مبلغ بدهی خود را دقیقاً حساب کرد.

- Nasser carefully calculated the amount he owed.

- بدهی زیاد جواد را مجبور کرد که دارایی خود را تبدیل به پول کند.

- Heavy debts forced Javad to capitalize his assets.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد بدهی

  1. مترادف:
    دین قرض وام
    متضاد:
    بستانکاری طلب

ارجاع به لغت بدهی

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «بدهی» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/بدهی

لغات نزدیک بدهی

پیشنهاد بهبود معانی