امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

بزرگ به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

زیاد، گسترده، وسیع

فونتیک فارسی

bozorg
صفت
large, big, great, huge, sizable, vast

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

- مسائل معمولی زندگی در یک شهر بزرگ

- the everyday problems of living in a big town

- او برای یک مؤسسه‌ی بزرگ بازرگانی کار می‌کند.

- He works for a large commercial corporation.

- او در صندلی بزرگ جلو آتش مستقر شد.

- He installed himself in the big chair before the fire.
بالغ، مسن

فونتیک فارسی

bozorg
صفت
adult, senior, elder

- پدربزرگ

- grandfather

- خواهر بزرگم

- my elder sister
عامیانه thundering, howling, super-duper
solemn
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد بزرگ

  1. مترادف:
    ارجمند بابا خداوند خواجه رئیس سر سرپرست سرور شخیص عالیقدر کبیر کلان محتشم معظم مولا مهتر
    متضاد:
    بنده کهتر

ارجاع به لغت بزرگ

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «بزرگ» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/بزرگ

لغات نزدیک بزرگ

پیشنهاد بهبود معانی