امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

بی‌روح به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

خسته‌کننده، دلگیر

فونتیک فارسی

birooh
صفت
inanimate, lifeless, stuffy, prosaic, insipid, soulless, tame, spiritless, vapid, dusty, toneless, stark, prosaic, languid, flat, unimaginative, uninspired, matter-of-fact

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

- او یک اجرای بی‌روح داشت که نتوانست تماشاگران را جذب کند.

- He delivered a spiritless performance that failed to engage the audience.

- صدای خنده‌ی بی‌روحش در اتاق خالی پیچید.

- His soulless laughter echoed in the empty room.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد بی‌روح

  1. مترادف:
    خشک خمود
    متضاد:
    پرنشاط

ارجاع به لغت بی‌روح

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «بی‌روح» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/بی‌روح

لغات نزدیک بی‌روح

پیشنهاد بهبود معانی