با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

تار به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

فونتیک فارسی

taar
weft
cord, wire, fibre, staple, warp, tar, lrnian musical instrumentof the guitarclass
somewhat dark, dim, tarnished, [eye.] dim, weak
چشم
purblind
sullen
chord
کالبدشناسی cords
گیاه‌شناسی hair
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد تار

ارجاع به لغت تار

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «تار» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/تار

لغات نزدیک تار

پیشنهاد بهبود معانی