امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

تلاش کردن به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

کوشش کردن

فونتیک فارسی

talaash kardan
فعل لازم
to try, to struggle, to endeavor, to exert (oneself), to sweat, to strain, to strive, to push, to scramble, to toil, to tussle, to labor

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

- برای امرار معاش تلاش کردن

- to scramble for a living

- هرچه تلاش کردم نتوانستم شغلی پیدا کنم.

- No matter how I tried, I couldn't find a job.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد تلاش کردن

  1. مترادف:
    کوشیدن جدیت به خرج دادن کوشش کردن سعی کردن

ارجاع به لغت تلاش کردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «تلاش کردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/تلاش کردن

لغات نزدیک تلاش کردن

پیشنهاد بهبود معانی