امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

شهرستان به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

قسمتی از یک استان

فونتیک فارسی

shahrestaan
اسم
small province, township, division, town, borough, small town, municipality

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

- زندگی در شهرستان بسیار راکد است.

- Life in a small town could be deadly dull.

- دو مایل دیگر به یک شهرستان می‌رسیم.

- Two miles further on we came to a small town.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد شهرستان

  1. مترادف:
    بلد شهر کوره مدینه ولایت
    متضاد:
    دهستان

ارجاع به لغت شهرستان

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «شهرستان» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/شهرستان

لغات نزدیک شهرستان

پیشنهاد بهبود معانی