امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

معتدل به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

ملایم

فونتیک فارسی

mo'tadel
صفت
temperate, moderate, mild, equable, balmy, soft, fair, tempered

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

- آب‌و‌هوای معتدل

- equable climate

- آب‌وهوای معتدل شیراز

- the soft climate of Shiraz

- آن کشور در ناحیه‌ی معتدل قرار دارد.

- That country is located in the temperate zone.
میانه‌رو

فونتیک فارسی

mo'tadel
صفت
moderate, tactful, middle-of-the-road, neutral, reasonable, gentle, avoiding extremes, mild-mannered, mild-tempered

- سیاستمدار موضعی معتدل نسبت به آن موضوع اتخاذ کرد.

- The politician took a moderate stance on the issue.

- معلم دانش‌آموز را به خاطر رویکرد معتدلی که نسبت به درس خواندن داشت و توانسته بود بین تلاش و خودمراقبتی تعادل برقرار کند، تحسین کرد.

- The teacher praised the student for their moderate approach to studying, balancing hard work with self-care.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد معتدل

  1. مترادف:
    آرام ملایم میانه‌رو نرم‌خو
    متضاد:
    تندرو
  1. مترادف:
    معتدله
  1. مترادف:
    دارای اعتدال
  1. مترادف:
    راست مستقیم

ارجاع به لغت معتدل

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «معتدل» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/معتدل

لغات نزدیک معتدل

پیشنهاد بهبود معانی