با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

معین به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

مشخص، معلوم، تعیین‌شده

فونتیک فارسی

mo'ayyan
صفت
fixed, determined, known, specified, determinate, determinable, certain, given, set, definite, distinct, delimited, determinative, decided, stated

- تاریخ معین

- a definite date

- دگرسانی‌های معین بین حیوانات

- the determinate differences among animals

- رئیس، مزد هر کارگر را معین می‌کند.

- The boss fixes each worker's wage.

- در تاریخ معین

- at a given date
یاری‌رسان، یاور، کمک‌رسان، کمکی

فونتیک فارسی

mo'in
صفت
helping, supporter, definite, assistant, adjutant, accessory, auxiliary

- دوست معین من

- my supporter friend

- او خانواده‌ی معینی دارد

- he has a helping family
فعل معین

فونتیک فارسی

mo'in
صفت
auxiliary verb

- چطور از معین بهتر استفاده کنیم؟

- How to use auxiliary verb better?

- این یک معین است

- It is an auxiliary verb
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد معین

ارجاع به لغت معین

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «معین» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/معین

لغات نزدیک معین

پیشنهاد بهبود معانی