امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

معیوب به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

عیب‌دار

فونتیک فارسی

ma'yoob
صفت
defective, faulty, damaged, impaired, flawed, deformed, wrong, deficient, imperfect, misshapen, dud, bad, bum, hurt, unsound, irregular

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

- مکانیک رزوه‌ی پیج معیوب را با یک رزوه‌ی جدید جایگزین کرد.

- The mechanic replaced the damaged worm with a new one.

- ترمز اضطراری ماشین معیوب بود.

- The car's emergency brake was faulty.

- کارشناس فنی برای عیب‌یابی سیم‌کشی معیوب در ساختمان از آمپرسنج استفاده کرد.

- The technician used an ammeter to troubleshoot the faulty wiring in the building.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد معیوب

  1. مترادف:
    آهمند خراب عیبناک فاسد ناقص
    متضاد:
    سالم

ارجاع به لغت معیوب

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «معیوب» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/معیوب

لغات نزدیک معیوب

پیشنهاد بهبود معانی