امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

هماهنگ به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

هم‌آهنگ

فونتیک فارسی

hamaahang
صفت
harmonious, symphonious, melodious

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

- آمیزه‌ی هماهنگ از رنگ‌ها و شکل‌های خوشایند

- a harmonious blending of pleasant colors and shapes

- رابطه‌ی هماهنگ آن‌ها در شیوه‌ی ارتباطشان آشکار بود.

- Their harmonious relationship was evident in the way they communicated.
دارای قصد و هدف مشترک

فونتیک فارسی

hamaahang
صفت
compatible, consonant, congruous, of one mind, having the same ideas or goals, concordant, coordinated

- رنگ‌های هماهنگ اتاق فضایی آرامش‌بخش به وجود آورده است.

- The coordinate colors of the room created a soothing atmosphere.

- شخصیت‌های ما بسیار هماهنگ است؛ گویی برای یکدیگر ساخته شده‌ایم.

- Our personalities are so compatible, it's like we were made for each other.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد هماهنگ

  1. مترادف:
    سازگار متحد متناسب موافق هماواز همخوان همساز هم‌صدا

ارجاع به لغت هماهنگ

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «هماهنگ» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/هماهنگ

لغات نزدیک هماهنگ

پیشنهاد بهبود معانی