با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

چاق به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

فربه

فونتیک فارسی

chaagh
صفت
fat, obese, overweight, plump, meaty, chubby, tubby, puffy, stout, fleshly, buxom, adipose, squab, fatty

- مردی چاق با شکمی گنده

- a fat man with a big belly

- رامین باد در لپ‌های خود انداخت و وانمود کرد که چاق است.

- Ramin puffed out his cheeks and pretended he was fat.
سالم، تندرست

فونتیک فارسی

chaagh
صفت
well, fit as a fiddle, healthy, in fine fettle

- این روزها علی چاق و سرحال است.

- These days, Ali is in fine fettle.

- دماق او چاق است.

- She is in good circumstances.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد چاق

ارجاع به لغت چاق

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «چاق» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/چاق

پیشنهاد بهبود معانی