امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Abandon

əˈbændən əˈbændən
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    abandoned
  • شکل سوم:

    abandoned
  • سوم‌شخص مفرد:

    abandons
  • وجه وصفی حال:

    abandoning

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive B2
(معمولاً برای همیشه) ترک کردن، رها کردن، واگذاشتن، یله کردن، ول کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- He abandoned his family and moved abroad.
- او خانواده‌اش را ترک کرد و به خارج‌ازکشور رفت.
- Diba chose to abandon her fears and take a step toward her self-improvement.
- دیبا تصمیم گرفت ترس‌هایش را رها کند و در جهت توسعه‌ی فردی خود گامی بردارد.
- He was compelled to abandon his car on the side of the road.
- او مجبور شد ماشینش را در کنار جاده ول کند.
verb - transitive C1
دست کشیدن، متوقف کردن، کنار گذاشتن، ول کردن، صرف‌نظر کردن
- They chose to abandon the project after the budget cuts.
- پس‌از کاهش بودجه، آن‌ها تصمیم گرفتند که پروژه را متوقف کنند.
- He decided to abandon his old habits and live a healthier life.
- او تصمیم گرفت عادت‌های قدیمی خود را کنار بگذارد و سالم‌تر زندگی کند.
verb - transitive
واگذار کردن، سپردن، در اختیار دیگران گذاشتن
- She couldn't bear to abandon her beloved pet at the shelter.
- او طاقت نداشت که حیوان خانگی محبوبش را به پناهگاه بسپارد.
- He plans to abandon his property and move to a different city.
- او قصد دارد ملک خود را واگذار کرده و به شهر دیگری نقل‌مکان کند.
verb - transitive
(هوای نفس، بی‌بندوباری و...) خود را تسلیم کردن، زندگی خود را به باد دادن
- They abandoned themselves to a life of luxury and excess.
- آن‌ها زندگی خود را به تجملات و زیاده‌خواهی به باد دادند.
- He abandoned himself to lechery, disregarding all his principles.
- او خود را تسلیم شهوت کرد و تمام اصولش را زیر پا گذاشت.
noun
ادبی بی‌خیالی، بی‌قیدی، سرخوشی، سرمستی، فراغت
- The children played in the park with wild abandon.
- بچه‌ها با سرخوشی در پارک بازی می‌کردند.
- She danced with such abandon that it surprised everyone.
- او با چنان سرمستی‌‌ای می‌رقصید که همه را شگفت زده کرده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد abandon

  1. noun careless disregard for consequences
    Synonyms:
    disregard freedom impulse licentiousness recklessness spontaneity thoughtlessness uninhibitedness unrestraint wantonness wildness
    Antonyms:
    restraint self-restraint
  1. verb leave behind, relinquish
    Synonyms:
    abdicate back out bail out bow out chicken out cop out cut loose desert discard discontinue ditch drop drop out duck dump dust flake out fly the coop give up the ship kiss goodbye leave leg it let go opt out pull out quit run out on screw ship out stop storm out surrender take a powder take a walk throw over vacate walk out on wash hands of withdraw yield
    Antonyms:
    cherish defend keep pursue retain support
  1. verb leave in troubled state
    Synonyms:
    back out desert disown forsake jilt leave leave behind quit reject renounce throw over walk out on
    Antonyms:
    adopt assert favor uphold

لغات هم‌خانواده abandon

  • verb - transitive
    abandon

ارجاع به لغت abandon

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «abandon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ بهمن ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/abandon

لغات نزدیک abandon

پیشنهاد بهبود معانی