با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉
شرکت در نظرسنجی

    Accomplished

    əˈkɑːm- / / əˈkʌm- əˈkʌmplɪʃt
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • سوم شخص مفرد:

      accomplishes

    • وجه وصفی حال:

      accomplishing

    • صفت تفضیلی:

      more accomplished

    • صفت عالی:

      most accomplished

    معنی و نمونه‌جمله

    adjective
    انجام‌شده، کامل‌شده، تربیت‌شده، فاضل
    - an accomplished painter
    - نقاش چیره‌دست
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد accomplished

    1. adjective skilled in activity
      Synonyms: able, adept, brainy, consummate, cool, cultivated, expert, gifted, hep, hip, masterly, polished, practiced, proficient, savvy, sharp, skillful, talented, wised up, with it
      Antonyms: inept, inexpert, unable

    Collocations

    ارجاع به لغت accomplished

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «accomplished» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/accomplished

    لغات نزدیک accomplished

    پیشنهاد بهبود معانی