امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Accomplishment

əˈkɑːm- / / əˈkʌm- əˈkʌmplɪʃmənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    accomplishments

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1
دستاورد (که توأم با موفقیت است)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- Winning two prizes was a great accomplishment.
- بردن دو جایزه دستاورد بزرگی بود.
- Graduating from college was a significant accomplishment for her.
- فارغ‌التحصیلی از کالج برای او دستاورد چشمگیری بود.
noun uncountable
اتمام
- She celebrated her accomplishment of writing her first book.
- او اتمام نوشتن نخستین کتابش را جشن گرفت.
- I celebrated the successful accomplishment of my propjet.
- اتمام موفقیت‌آمیز پروژه‌ام را جشن گرفتم.
noun countable
مهارت
- His accomplishment in playing the piano was evident.
- مهارت او در نواختن پیانو مشهود بود.
- The artist's accomplishments in painting were admired by art enthusiasts around the world.
- علاقه‌مندان به هنر در سراسر جهان مهارت‌های این هنرمند در نقاشی را تحسین کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد accomplishment

  1. noun something successfully done, completed
    Synonyms:
    ability achievement act art attainment bringing about capability carrying out completion conclusion consummation coup deed effecting effort execution exploit feat finish fulfillment performance production proficiency realization skill stroke talent triumph
    Antonyms:
    defeat failure frustration nullification

ارجاع به لغت accomplishment

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «accomplishment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/accomplishment

لغات نزدیک accomplishment

پیشنهاد بهبود معانی