امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Accumulate

əˈkjuːmjəleɪt əˈkjuːmjəleɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    accumulated
  • شکل سوم:

    accumulated
  • سوم‌شخص مفرد:

    accumulates
  • وجه وصفی حال:

    accumulating

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adverb C2
انباشتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
adverb
انباشتن، جمع شده، جمع‌شونده، اندوختن، روی هم انباشتن
- Snow has accumulated.
- برف انباشته شده است.
- They accumulated a large debt.
- آن‌ها قرض زیادی بالا آوردند.
- to accumulate wealth
- ثروت اندوختن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد accumulate

  1. verb gather or amass something
    Synonyms:
    accrue acquire add to agglomerate aggregate amalgamate assemble bring together cache clean up collect collocate compile concentrate cumulate draw together expand gain gather grow heap heap together hoard incorporate increase load up lump make a bundle make a killing mass pile pile up procure profit rack up roll up round up scare up stack up stockpile store store up swell unite
    Antonyms:
    disperse dissipate dwindle lessen lose spend squander waste

لغات هم‌خانواده accumulate

  • verb - transitive
    accumulate

ارجاع به لغت accumulate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «accumulate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/accumulate

لغات نزدیک accumulate

پیشنهاد بهبود معانی