امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Activity

ækˈtɪvəti ækˈtɪvəti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    activities

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable B2
عملکرد، فعالیت، کار، چابکی، زنده‌دلی، کنشوری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- This drug disrupts brain activity.
- این دارو عملکرد مغز را مختل می‌کند.
- Today there was little activity in the stock market.
- امروز در بورس سهام فعالیت کم بود.
noun plural
فعالیت و کارهای تفریحی
- recreational activities
- کارهای تفریحی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد activity

  1. noun state of being active
    Synonyms:
    action activeness animation bustle enterprise exercise exertion hustle labor life liveliness motion movement
    Antonyms:
    idleness immobility inactivity indolence inertia laziness sluggishness
  1. noun special interest or pursuit
    Synonyms:
    act avocation bag ballgame bit deed endeavor enterprise entertainment game hobby job labor occupation pastime project racket scene scheme stunt task trip undertaking venture work zoo
    Antonyms:
    hate

لغات هم‌خانواده activity

  • verb - intransitive
    act

ارجاع به لغت activity

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «activity» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/activity

لغات نزدیک activity

پیشنهاد بهبود معانی