امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Affection

əˈfekʃn əˈfekʃn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    affections

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun B2
مهربانی، تأثیر، عاطفه، مهر، ابتلا ، خاصیت، علاقه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- She gazed with deep affection at her baby.
- با محبتی عمیق به طفل خود خیره شد.
- family affections
- علایق خانوادگی
- Shape and weight are affections of bodies.
- شکل و وزن از خصایص اجسام است.
- the reciprocal affection of moving bodies
- گرایش متقابل اجسام در حال حرکت
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد affection

  1. noun strong fondness
    Synonyms:
    amore ardor attachment care case closeness concern crush desire devotion emotion endearment feeling friendliness friendship good will hankering heart inclination itch kindness liking love passion predilection propensity puppy love regard sentiment shine soft spot solicitude tenderness warmth weakness yen
    Antonyms:
    animosity antipathy dislike enmity hate hatred ill will

ارجاع به لغت affection

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «affection» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/affection

لغات نزدیک affection

پیشنهاد بهبود معانی