امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Alternating

ˈɒltərˌnetɪŋ ˈɔːltɜːneɪtɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    alternated
  • شکل سوم:

    alternated
  • سوم‌شخص مفرد:

    alternates

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
متناوب، یکی‌درمیان، یک‌درمیان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- The alternating rain and sunshine made for a beautiful rainbow in the sky.
- باران متناوب و نور خورشید رنگین‌کمان زیبایی را در آسمان به وجود آورد.
- the alternating colors
- رنگ‌های یکی‌درمیان
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد alternating

  1. verb Reverse (a direction, attitude, or course of action)
    Synonyms:
    changing rotating shifting seesawing shuffling jumping flipping tottering swaying switching teetering fluctuating interchanging wavering varying tacking intermitting oscillating vacillating
  1. verb Take turns, change back and forth
    Synonyms:
    spelling transposing interchanging exchanging relieving substituting rotating
    Antonyms:
    continuing
  1. adjective Occurring by turns; first one and then the other
    Synonyms:
    alternate
  1. adjective (of a current) reversing direction
    Antonyms:
    direct

ارجاع به لغت alternating

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «alternating» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/alternating

لغات نزدیک alternating

پیشنهاد بهبود معانی