با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Amalgamate

əˈmælɡəmeɪt əˈmælɡəmeɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    amalgamated
  • شکل سوم:

    amalgamated
  • سوم شخص مفرد:

    amalgamates
  • وجه وصفی حال:

    amalgamating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive
ادغام کردن، آمیختن، توأم کردن، آمیخته کردن
- The company plans to amalgamate its two divisions to increase efficiency.
- این شرکت قصد دارد دو بخش خود را برای افزایش کارایی ادغام کند.
- The two unions amalgamated last year.
- این دو اتحادیه پارسال با هم ادغام شدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد amalgamate

  1. verb blend
    Synonyms: admix, alloy, ally, coalesce, combine, come together, compound, consolidate, fuse, hook up with, incorporate, integrate, interface, intermix, join together, meld, merge, mingle, network, pool, team up, tie in, tie up, unite
    Antonyms: divide, separate

ارجاع به لغت amalgamate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «amalgamate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/amalgamate

لغات نزدیک amalgamate

پیشنهاد بهبود معانی