معنی ambience به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈæmbiəns ˈæmbiəns

توضیحات

شکل نوشتاری دیگر این لغت: ambiance

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun singular uncountable

جو، فضا، محیط، حال‌وهوا، اتمسفر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

- the liberal ambience of that university

- محیط لیبرال آن دانشگاه

- The city’s ambience was very relaxant.

- حال‌وهوای شهر بسیار آرامش‌بخش بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ambience

noun A general impression produced by a predominant quality or characteristic, The totality of surrounding conditions and circumstances affecting growth or development

Synonyms: atmosphere, climate, medium, surroundings, air, aura, feel, feeling, mood, smell, tone, milieu, mise en scÃ¨ne, world

ارجاع به لغت ambience

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «ambience» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ambience

لغات نزدیک ambience

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند