با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Assignation

ˌæsɪɡˈneɪʃn ˌæsɪɡˈneɪʃn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

تعیین وقت، قرار ملاقات، واگذاری، میعاد
- The assignation of this poem to Poe is questionable.
- نسبت دادن این شعر به «پو» مشکوک است.
- his assignation with his mistress
- ملاقات سری او با معشوقه‌اش
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد assignation

  1. noun clandestine meeting
    Synonyms: affair, appointment, date, engagement, heavy date, illicit meeting, love nest, one-night stand, quickie, rendezvous, secret meeting, tryst

ارجاع به لغت assignation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «assignation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/assignation

لغات نزدیک assignation

پیشنهاد بهبود معانی