امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Assist

əˈsɪst əˈsɪst
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    assisted
  • شکل سوم:

    assisted
  • سوم‌شخص مفرد:

    assists
  • وجه وصفی حال:

    assisting
  • شکل جمع:

    assists

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive formal B2
کمک کردن، مساعدت کردن، یاری کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- Please assist the old lady in climbing the stairs.
- لطفاً به پیرزن در بالا رفتن از پلکان کمک کنید.
- The nurse assisted the doctor.
- پرستار دکتر را یاری کرد.
noun countable
ورزش پاس (گل)
- The midfielder made a perfect assist to the striker, who then scored a goal.
- این هافبک پاسی عالی به مهاجم انجام داد و سپس او یک گل به ثمر رساند.
- The winger's assist allowed his teammate to score a crucial goal in the final minutes of the game.
- پاس این وینگر باعث شد تا هم‌تیمی‌اش در دقایق پایانی بازی گل حساسی به ثمر برساند.
verb - intransitive
حضور داشتن، حضور به‌ هم رساندن، شرکت کردن، مشارکت کردن (به عنوان تماشاگر)
- I decided to assist at my friend's soccer game to show my support.
- تصمیم گرفتم در بازی فوتبال دوستم شرکت کنم تا حمایتم را نشان دهم.
- I always try to assist at the school play so I can see my friends perform on stage.
- همیشه سعی می‌کنم در نمایش مدرسه حضور داشته باشم تا بتوانم اجرای دوستانم را روی صحنه ببینم.
noun
کمک، یاری، مساعدت
- The nurse provided medical assist to the injured patient.
- پرستار به بیمار آسیب‌دیده کمک پزشکی ارائه کرد.
- without any assist from her brother
- بدون هیچ‌گونه یاری از برادرش
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد assist

  1. noun help
    Synonyms:
    abetment aid assistance backing benefit boost collaboration comfort compensation cooperation facilitation furtherance hand helping hand lift reinforcement relief service support
    Antonyms:
    hindrance hurt stop stoppage thwarting
  1. verb help
    Synonyms:
    abet aid back bail out benefit boost collaborate cooperate do for expedite facilitate further give a boost give a leg up give a lift go down the line for go for go to bat for go with grease the wheels hype lend a hand make a pitch for open doors plug puff push put on the map reinforce relieve ride shotgun root for run interference for serve stand up for stump support sustain take care of thump work for work with
    Antonyms:
    hinder hurt stop thwart

لغات هم‌خانواده assist

  • verb - transitive
    assist

ارجاع به لغت assist

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «assist» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/assist

لغات نزدیک assist

پیشنهاد بهبود معانی