با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Bald

bɒːld bɔːld
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    balder
  • صفت عالی:

    baldest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective B1
طاس، بی‌مو، کل، برهنه، (مجازاً) بی‌لطف، ساده، بی‌ملاحت، عریان، کچل، طاس شدن
- He is going bald.
- سر او دارد تاس می‌‌شود.
- If you, who are bald, mingled with other bald ones ...
- گرچه ای کل با کلان آمیختی ...
- bald hills
- تپه‌های عریان
- the bald facts
- واقعیت‌های بی‌پیرایه
- a bald statement
- اظهار بی‌شیله پیله
- a bald lie
- دروغ آشکار
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bald

  1. adjective having no covering
    Synonyms: baldheaded, bare, barren, depilated, exposed, glabrous, hairless, head, naked, shaven, skin head, smooth, stark, uncovered
    Antonyms: hairy, hirsute
  2. adjective simple, unadorned
    Synonyms: austere, bare, blunt, direct, downright, forthright, outright, plain, severe, straight, straightforward, unembellished
    Antonyms: adorned, decorated

ارجاع به لغت bald

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bald» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bald

لغات نزدیک bald

پیشنهاد بهبود معانی