امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Bay

beɪ beɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    bays

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive countable B1
سرخ مایل به قرمز، کهیر، خلیج کوچک، عوعوکردن، زوزه کشیدن(سگ)، دفاع کردن درمقابل، عاجزکردن، اسب کهر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- cargo bay
- جای باروبنه
- bomb bay
- انبارک (یا مخزن) بمب (در هواپیما)
- In full bay, the hounds followed the fox.
- سگ‌های تازی زوزه‌کنان در تعقیب روباه بودند.
- Wolves baying at the moon.
- گرگ‌هایی که بر ماه زوزه می‌کشیدند.
- indeed, when a cat is at bay, she will claw a tiger's eyes away
- نبینی که چون گربه عاجز شود - بر آرد به چنگال چشم از پلنگ
- a deer at bay
- آهوی محاصره‌شده
- We must cooperate to keep chaos at bay.
- باید برای جلوگیری از هرج و مرج همکاری کنیم.
- At Dunkirk, the Germans tried to bring the British to bay.
- در دانکرک آلمان‌ها کوشیدند راه گریز را بر انگلیسی‌ها ببندند.
- a crown of bay
- تاج افتخار
- a bay horse
- اسب کهر
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bay

  1. noun shoreline indentation
    Synonyms:
    anchorage arm basin bayou bight cove estuary fiord firth gulf harbor inlet lagoon loch mouth narrows sound strait
  1. noun alcove in wall
    Synonyms:
    bow window compartment niche nook opening oriel recess
  1. noun howl
    Synonyms:
    bark bellow clamor cry growl howl ululation wail yelp

Collocations

  • bring to bay

    راه فرار را گرفتن، گیرانداختن، به تنگ آوردن

Idioms

  • at bay

    1- در تنگنا، بدون راه فرار، مجبور به جنگ

    2- متوقف

ارجاع به لغت bay

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bay» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bay

لغات نزدیک bay

پیشنهاد بهبود معانی