با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Bestow

bɪˈstoʊ bɪˈstəʊ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bestowed
  • شکل سوم:

    bestowed
  • سوم شخص مفرد:

    bestows
  • وجه وصفی حال:

    bestowing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
بخشیدن، ارزانی داشتن (با on یا upon )
- to bestow praise
- ستودن
- to bestow much time on a project
- وقت زیاد صرف طرحی کردن
- the bestowal of goods
- انبار کردن کالاها
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bestow

  1. verb give, allot
    Synonyms: accord, apportion, award, bequeath, come through, commit, confer, devote, donate, entrust, favor, gift, give away, grant, hand out, honor with, impart, kick in, lavish, offer, present, put out, render to
    Antonyms: deprive, refuse, take

ارجاع به لغت bestow

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bestow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bestow

لغات نزدیک bestow

پیشنهاد بهبود معانی