امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Blacken

ˈblækən ˈblækən
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    blackened
  • شکل سوم:

    blackened
  • سوم‌شخص مفرد:

    blackens
  • وجه وصفی حال:

    blackening

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adverb
سیاه کردن، (مجازاً) لکه‌دار یا بدنام کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- Smoke blackened the sky.
- دود آسمان را سیاه کرد.
- His evil deeds blackened his family.
- اعمال زشت او خانواده‌اش را بدنام کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد blacken

  1. verb darken
    Synonyms:
    befoul begrime blot cloud deepen ebonize grow dark grow dim ink make dark shade smudge soil
    Antonyms:
    bleach lighten whiten
  1. verb malign; smear
    Synonyms:
    asperse attack bad-mouth blot blotch calumniate decry defame defile denigrate dishonor do a number on give a black eye knock libel malign rip rip up and down slander slur smudge stain sully taint tarnish traduce vilify
    Antonyms:
    compliment enhance praise

ارجاع به لغت blacken

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «blacken» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/blacken

لغات نزدیک blacken

پیشنهاد بهبود معانی