با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Blurry

ˈblɜ˞ːi ˈblɜːri
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
تار، مبهم، ناواضح، نامشخص، کدر، غیرشفاف
- The picture I took is blurry.
- عکسی که گرفتم، تار است.
- The memories of that night are blurry.
- خاطرات آن شب مبهم است.
- The picture I took of the sunset turned out blurry because my hands were shaking.
- عکسی که از غروب آفتاب گرفتم، تار شد چون دست‌هایم تکان خورده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد blurry

  1. adjective Covered by or as if by a thin coating or film
    Synonyms: hazy, cloudy, dim, filmy, bleary, blurred, foggy, misty, fuzzy, muzzy

ارجاع به لغت blurry

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «blurry» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/blurry

لغات نزدیک blurry

پیشنهاد بهبود معانی